مرگ باید نزدیک باشه گاهی فکر کردن به اینکه لحظهی دلکندن چقدر میتونه دشوار باشه یا چقدر ناگهانی و سرزده باشه خیلی ناراحتم میکنه روز مرگ برای هر انسانی میتونه متفاوت باشه. برای یکی آزادی، برای یکی جدایی، برای کسانی عذابآور، برای عدهای آرزو من از اون دسته آدمهایی هستم که مرگ برام بیشتر ابهامه و فکرش برام سنگینه! یه رمان خوندم جنازهی نویسنده همه چیزو میدید و شرح میداد. روحشو به یه هشتپا تشبیه کرده بود و این روح بوی زندگی میداد و هیچوقت اجازهی رهایی و رفتن بهش نداد منم جزو اون دست آدمایی هستم که عمیق فکر کردن به آینده بیشتر دردناکه برام «هدایتی از صادق» دستهبندی شده در: channel Tagged: مرگ via WordPress https://ehsanchhry.wordpress.com/2017/05/28/7/ اسم من شهچهر است و اسم اصلا مهم نیست. گوشت و پوست و خون دارم و شخصیت رمان خودم هستم. یک منتقد بیسواد، بر رمان قبلیام نقد خیلی بدی نوشت که خوشم نیامد. چرا؟ خودم نخواندهام، اما اینجا و آنجا شنیدهام که بد نوشته است و همین کافی است. وارد خانهی منتقد شدم، با تنها دوستم، آدم مطلقن صفر، گنجی. خانه بو میداد. مغز منتقد به دیوار پاشیده شد و تابلوی عکس رهبر را که بر دیوار آویخته بود، آلوده کرد. تابلو را از دیوار برداشتم و دندانهای زن در حال جیغ کشیدن را با آن شکستم. خرده شیشهها زبان زن را پاره کرد و خون فواره زد. [archives]زن لباس خواب پوشیده بود. برای آخرین بار. گنجی پرید روی زن و چنگ زد به وسط پاش. فکر نمیکنم زن با این وضع به ارگاسم میرسید. پستانهاش را گاز گرفت. زن مقاومت میکرد البته. گنجی چند مشت به بینی زن کوبید. مشت محکم. زن، فکر میکنم گیج شد. سیگاری روشن کردم. گنجی کیرش را از شلوار بیرون آورد. نیمه برخاسته بود. به زحمت فرو کرد به کس زن. به این میگویند تجاوز؟ من قاضی نیستم، اما شرط میبندم که این واقعا تجاوز بود. اتاق خواب جوری نبود که خوشات بیاید. حرف دیگری ندارم دربارهاش بزنم. گفتم: «بیا بریم عوضی. حوصلهام سر رفت.» گفت: «موفق نمیشوم. با یه زن نیمهجون.» گلوی زن را فشار داد و در حال خفه کردن تردید ندارم که به ارگاسم رسید. وقتی دکمههای شلوارش را میبست، گفت: «یه دکمهی شلوارم افتاد.» گفتم: «خوبه حالا.» به جسد منتقد و زنش نگاه کردم. کسی میتواند برایم یک دلیل بیاورد که چرا باید زنده میماندند؟ کسی نیست؟ باشد. از خانه زدیم بیرون. به گنجی گفتم: «عجیبه که بخاطر یه نقد بد، اینقده میتونم عصبانی بشم.» دستهبندی شده در: channel Tagged: کتاب via WordPress https://ehsanchhry.wordpress.com/2017/05/27/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%b4%d9%87%e2%80%8c%da%86%d9%87%d8%b1/ شهر تهران خفقان گرفته بود، هیچکس نفسش درنمیآمد، همه از هم میترسیدند، خانوادهها از کسانشان میترسیدند، بچهها از معلمینشان، معلمین از فراشها، و فراشها از سلمانی و دلاک؛ همه از خودشان میترسیدند، از سایهشان باک داشتند. همهجا، در خانه، در اداره، در مسجد، پشت ترازو، در مدرسه و دانشگاه و در حمام مأمورین آگاهی را دنبال خودشان میدانستند. در سینما، موقع نواختن سرود شاهنشاهی همه به دور و بر خودشان مینگریستند، مبادا دیوانه یا از جان گذشتهای برنخیزد و موجب گرفتاری و دردسر همه را فراهم کند. سکوت مرگآسائی در سرتاسر کشور حکمفرما بود. همه خود را راضی قلمداد میکردند. روزنامهها جز مدح دیکتاتور چیزی نداشتند بنویسند. مردم تشنهٔ خبر بودند و پنهانی دروغهای شاخدار پخش میکردند. کی جرأت داشت علناً بگوید که فلان چیز بد است، مگر ممکن میشد که در کشور شاهنشاهی چیزی بد باشد. [archives] دستهبندی شده در: channel Tagged: کتاب, بزرگ علوی via WordPress https://ehsanchhry.wordpress.com/2017/05/27/%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af-%d8%b9%d9%84%d9%88%db%8c-%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%da%86%d8%b4%d9%85%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c%d8%b4-1/ سریال عاشقانهها بهم پیشنهاد شد، منم تهیه کردم تا قسمت ۸ نگاه کردم دیدگاه کلی فیلم نسبت به افراد طبقه متوسط جامعه به بالاست؛ روزمرگیهایی که حرفایی برای گفتن و نتیجهگیری دارن رابطه بین سهیل و همسرش به شدت موجب سرکوب شدن عشقش شد و در نهایت تونست تصمیم بگیره برای پایان رابطهای که مدتهاست تحت تأثیر هوای سرد زندگیشونه راستش اول که فیلمو دیدم تعجب کردم چطوری مهناز افشار و رضا گلزار نقش مقابل نیستن و فاصله دارن، تا اینکه نقشها بهمدیگه در نهایت تنیده شدن و شروع یک رابطه رقم خورد یاد حرف یه بزرگی افتادم: زن و شوهرهایی که جدا میشن طلاق میگیرن فکر میکنن حتما همسر بهتری گیرشون میاد، اما اشتباه میکنن چون هرکسی یه عیب داره و این دوطرف هستن که باید همدیگرو مرتفع کنن طی روند سریال عاشقانهها تا قسمت هشتم محتوای اصلی سرکوب کردن و رابطههای همسان بود، توضیح ادامه روند زندگی برخلاف انتظارات طرف مقابل خواستنهایی که فرجامی نداره و پایانهایی با شروع جوانهزدن ناخواسطهی ارتباطات انسانی نقش ازدواج و فرزندآوری در زندگی انسانها مهناز افشار در نقش گیسو حاصل ازدواج پنهانی بوده و حالا بدش میاد از مردایی که مسئولیتپذیر نیستن و در نقطهی مقابل، دوس داره مردایی که تا پای جون متعهد به زن و زندگی هستن قسمتی از فیلم: دختری که حاصل ازدواج پنهانیه و پدرش اونو نمیخواد قسمتی از فیلم #۲: زن و شوهری که نمیتونن صاحب فرزند بشن و منجر به جدایی شد قسمتی از فیلم #۳: زنی که درعین حال با توان مالی کم به دکتر زنان مراجعه میکنه و میگه بچهاش رو نمیخواد همسرش، همون لحظه در مسیری جدید قرار میگیره رابطههای موازی زن و شوهری در سریال عاشقانهها به خوبی کار شده فرزاد فرزین نقش معمولی رو در دست داره و بعنوان کسی که از شرتش سواستفاده شده ایفای نقش کرد (میتونست بهتر بازی کنه – خیلی نرمال بود) دستهبندی شده در: channel Tagged: عشق via WordPress https://ehsanchhry.wordpress.com/2017/05/25/drama-romance/ شیطان (در اینجا به معنی ذات پست) به عنوان درونمایه گفتار بشری برای حفظ موقعیت (اجتماعی، فرهنگی و …) تشبیه کردم به بودن میان پرده (جنس مانع) برای جدا نشدن از اهداف کلی هر طرحی، ایدهای، نتیجهای دو خط بالا لپ مطلب بود که بیشتر شرح میدم نوع بیان به عنوان وسیله و ابزار گفتگوی بشری همیشه برای درخواست نیاز مورد استفاده قرار نگرفته، از جمله: دروغگویی، ریا، پنهان کاری و … اینکه ما سعی کنیم همیشه در میان پرده قرار بگیریم استراتژی خودسانسوری نوینه چیزی که در گذشته مورد استفادهی مکالمات جمعی برای افراد نزدیک به خودمون بوده و امروزه ابزاری برای شهرت و اعتماد متقایل مورد استفاده قرار میگیره در واقع مانع از بیان حقیقت میشه امید به روزی که سعی کنیم میان پرده قرار نگیریم [archives]دستهبندی شده در: channel Tagged: شیطان via WordPress https://ehsanchhry.wordpress.com/2017/05/24/6/ پس از ماجرای «لشکرکشی لطفعلیخان زند به کرمان» حاج ابراهیم کلانتر در رسیدن لطفعلیخان به حکومت شیراز نقش مؤثری داشت و در تمام ماجراهایی که اتفاق افتاد، دست داشت. حاج ابراهیم کلانتر فرزند حاج هاشم، امین صلح شیراز بود. وی به جعفرخان زند خدمات بسیار کرده بود، هنگامی که جعفرخان زند از اصفهان فرار کرد به او کمک نمود تا شیراز را بدست آورد. جعفرخان زند هم به پاداش این خدمت به او شغل کلانتری فارس را اعطا نمود. حاج ابراهیم کلانتر پس از کشته شدن جعفرخان زند اهالی شیراز را به طرف لطفعلیخان زند جلب کرد و به این خاطر نامبرده خود را مدیون او میدانست. به علت توجه و مرحمت لطفعلیخان زند، نفوذ ابراهیم کلانتر افزایش پیدا کرد و او به دومین شخص مملکت بعد از لطفعلیخان تبدیل شد. لطفعلیخان زند نیز اطمینان داشت که به واسطۀ لطفی که به حاج ابراهیم کلانتر کرده، وفاداری و پشتیبانی همیشگی او را بدست آورده است. [archives]قبل از اینکه لطفعلیخان به سلطنت برسد در بین مردم به شرافت، مهربانی، سخاوت و جوانمردی معروف بود و این خصائل و صفات با مهارت کم نظیر او در پیشوانی و سربازیش دست به دست داده و باعث شده بود که همه او را دوست بدارند. اما وقتی که به سلطنت رسید خوی آمرانه و غیرقابل تحملی پیدا کرد. در روزهائئی که در کرمان بود در غیاب حاجی ابراهیم تهمتهای زیادی به او زد ولی این مرد بسیار زیرک و سیاستمدار بود بطوریکه ملکم خان نوشته است قضیهای که باعث شد حاجی ابراهیم خان از ادامۀ خدمت به لطفعلیخان خودداری کند این بود که: جمعی از مردمی را که گمان میرفت در قتل جعفرخان اتفاق داشته لطفعلی خان به شفاعت حاجی ابراهیم از جرم ایشان گذشته بود از آن جمله میرزا مهدی نام شخصی بود که در ایام جعفرخان منصب لشکرنویسی داشت و وقتی معلوم شد که مبلغی از مال دیوان را مال خود دانسته است به حکم پادشاه گوشش را بریده و پردۀ احترامش را دریده از عمل معزول و به حال خود مشغولش ساختند. در روزی که سر جعفرخان را بریده و از دیوار ارگ به زیر انداختند مردم فضیحتها بر سر آن سر آوردند و از آن جمله در افواه بود که میرزا مهدی به انتقام دو گوش آن را قطع نمود. اما خود میرزا مهدی همیشه از آن عمل انکار داشتی و حاجی ابراهیم چون او را بیگناه میدانست در نزد لطفعلیخان شفاعت کرده، لطفعلیخان گفت اگر هم این تهمت حقیقت داشته باشد، به رعایت خاطر حاجی ابراهیم از وی گذشتم. چند ماه بعد از این لطفعلیخان امرای دربار را خلعت داده از آن مله میرزا مهدی را نیز با دیگران شامل ساخت. این خبر به مادر لطفعلیخان رسیده و به طلب او فرستاده، او را بر این توبیخ و سرزنش کرد و گفت همین کفایت نیست که قاتلان پدر را بخشیدی که حال بر حرامزادهای که بعد از کشتن وی این عمل شنیع با وی کرده، اینگونه سلوک میکنی؟! لطفعلیخان را از این تفریع عرق حمیت به جوش آمده از نزد مادر بازگست و به طلب میرزا مهدی فرستاده، منقلول است که چون میرزا مهدی حاظر شد. لطفعلیخان از او پرسید که اگر کسی با پادشاه و ولی نعمت خود بد کند سزای چنین شخصی چیست؟ گفت: چنین کس را باید زندهزنده سوزانید. خبر بر حاجی ابراهیم فرستاند اما او وقتی رسید که کار از کار گذشته بود. حاجی ابراهیم این کیفیت را به مؤلف اوراق هو به هو نقل کرد و سوگند یاد کرد که شخص مزبور را از این تهمت بری میدانست، و همچنین گفت: از همان روز که این قضیه اتفاق افتاد دیگر اعتمادم از لطفعلیخان قطع شد. بالجمله عدم وثوق پادشاه و وزیر بر همگان ظاهر گشت، اما لطفعلیخان جرأت بر افنا و هلاک حاجی ابراهیم نمیکرد. زیرا به علاوه رسوخی که در مزاج اهالی شیراز داشت حکام بلاد و امرای قبایل و ایلات با وی از در مصافات و موالات بودند و معظم افواج پیاده نیز در تحت حکم برادران وی بود و چون از کردار و حرکات لطفعلیخان ظاهر بود که منتظر فرصت است و حاجی ابراهیم را به قول خود از وی جز مرگ امید نماند به برانداختن بنیاد حکومت وی جازم شد. دستهبندی شده در: channel Tagged: حاج ابراهیم کلانتر via WordPress https://ehsanchhry.wordpress.com/2017/05/23/5/ دین و شخص دیندار یه رابطه دو طرفه دارن اثبات دین درواقع از طریق نوع رفتاره نه اینکه کسی بیاد جار بزنه که دیندار و متدینه دقیقا مثل رای دادن در انتخابات که مهم اینه افراد بخوان تاثیرگذار باشن و بیان رای بدن، نه اینکه عواملی مثل طرفداری، تفریح، اجبار، ثبت در شناسنامه و … در اولویت قرار بگیرن تفکر در دنیای نوین داره بسمت ظاهرگرایی و لایهبندی پیش میره یعنی مهم نیست چه اتفاقاتی میفته، مهم ظاهر قضیهست که خوب باشه قاطعانه میگم در تمام شهرهای ایران افراد بسیار زیادی از کاندیدای خودشون حمایت کردن اما نخنما شدن یه عده خاص فقط مورد توجه عمومیه نکته: تخلف آشکار تبلیغاتی در ساعات روز رایگیری به چشم نمیاد اما خیلیها زوم کردن روی تبلیغات آزاد انتخاباتی که توسط شخصی مثل تتلو انجام شده [archives]دستهبندی شده در: channel Tagged: دین via WordPress https://ehsanchhry.wordpress.com/2017/05/20/4/ |
سئوehsaider.ir Archives
March 2020
|