اسم من شهچهر است و اسم اصلا مهم نیست. گوشت و پوست و خون دارم و شخصیت رمان خودم هستم. یک منتقد بیسواد، بر رمان قبلیام نقد خیلی بدی نوشت که خوشم نیامد. چرا؟ خودم نخواندهام، اما اینجا و آنجا شنیدهام که بد نوشته است و همین کافی است. وارد خانهی منتقد شدم، با تنها دوستم، آدم مطلقن صفر، گنجی. خانه بو میداد. مغز منتقد به دیوار پاشیده شد و تابلوی عکس رهبر را که بر دیوار آویخته بود، آلوده کرد. تابلو را از دیوار برداشتم و دندانهای زن در حال جیغ کشیدن را با آن شکستم. خرده شیشهها زبان زن را پاره کرد و خون فواره زد. [archives]زن لباس خواب پوشیده بود. برای آخرین بار. گنجی پرید روی زن و چنگ زد به وسط پاش. فکر نمیکنم زن با این وضع به ارگاسم میرسید. پستانهاش را گاز گرفت. زن مقاومت میکرد البته. گنجی چند مشت به بینی زن کوبید. مشت محکم. زن، فکر میکنم گیج شد. سیگاری روشن کردم. گنجی کیرش را از شلوار بیرون آورد. نیمه برخاسته بود. به زحمت فرو کرد به کس زن. به این میگویند تجاوز؟ من قاضی نیستم، اما شرط میبندم که این واقعا تجاوز بود. اتاق خواب جوری نبود که خوشات بیاید. حرف دیگری ندارم دربارهاش بزنم. گفتم: «بیا بریم عوضی. حوصلهام سر رفت.» گفت: «موفق نمیشوم. با یه زن نیمهجون.» گلوی زن را فشار داد و در حال خفه کردن تردید ندارم که به ارگاسم رسید. وقتی دکمههای شلوارش را میبست، گفت: «یه دکمهی شلوارم افتاد.» گفتم: «خوبه حالا.» به جسد منتقد و زنش نگاه کردم. کسی میتواند برایم یک دلیل بیاورد که چرا باید زنده میماندند؟ کسی نیست؟ باشد. از خانه زدیم بیرون. به گنجی گفتم: «عجیبه که بخاطر یه نقد بد، اینقده میتونم عصبانی بشم.» دستهبندی شده در: channel Tagged: کتاب via WordPress https://ehsanchhry.wordpress.com/2017/05/27/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%b4%d9%87%e2%80%8c%da%86%d9%87%d8%b1/ Comments are closed.
|
سئوehsaider.ir Archives
March 2020
|