بیآنکه طی مدتها بهش فکر کرده باشم، در مسیر برگشت مانعی بزرگ بود مسیر دوم با انتظار چندساعته توی تعاونی اتوبوسا همراه بود، یه کتاب از اون کتابخانه عمومیها برداشتم و با اینکه اصلا با متنش موافق نبودم ولی همشو خوندم تا وقتم بگذره. در طول سفر هم یه خانواده بودن با چندتا بچه کوچیک که همش مشغول زارزدن بودن و یه پسر نشئهباز که همش توی هپروت بود. با بچهها تایتای میکرد، پرحرفی میکرد و همش میومد از یخچال آب برداره با کله میرفت توی جای وسایل. اوایل ماشین مشکلی نداشت اما یک ساعت قبل از رسیدن به مقصد، کلی ریپ زد و شانس آوریدم که نصف شبی رانندهها تونستن درستش کنن مسیر سوم که شانس آوردم خیلی کوتاه بود، چون بخاطر یه مسیر کوتاه کلی ازم سلفید via WordPress https://ehsanchhry.wordpress.com/2018/04/30/%d8%aa%d8%b1%d8%b3%d9%90-%d9%86%d8%b1%d8%b3%db%8c%d8%af%d9%86/ توی راه برگشت از ارومیه، از بوکان تا کرمانشاه با یه مرد بوکانی آشنا شدم میگفت نمیخواد پسرشو بفرسته سربازی تا مشکلی براش پیش نیاد، میگفت خیالش راحت نیست که الآن پسرش توی تهران داره درس میخونه (توضیح میداد اگه اعتراض دانشجویی چیزی بشه این چون کُرده براش مشکل پیش میاد) از همسایشون گفت که چطوری ازبین رفته خیلی ساده میگفت برای کمک به زلزله زدههای کرمانشاه هم اومده و مردم بهش گفتن وسیلههارو تحویل دولت ندید چون نظارت ضعیفه محصولاتو برمیدارن! توی کشور خودت باشی و مثل غریبه باهات برخورد کنن حتما خیلی دردناکه via WordPress https://ehsanchhry.wordpress.com/2018/04/29/%da%86%d8%b1%d8%a7-%d8%aa%d8%a8%d8%b9%db%8c%d8%b6-%d9%82%d9%88%d9%85%db%8c%d8%aa%db%8c/ |
سئوehsaider.ir Archives
March 2020
|