صبح روزی که قرار بود بریم پاسداری، چون هیچ شناختی نداشتیم یکم سردرگمی همراش بود اما همه چیز بعد از اولین پاسداری فیکس شد وقتی توی برجک باشی مثل پرندهایه که توی قفس میذارنش لب پنجره (همینقدر بد و منفور) بخصوص وقتی که میبینی سربازای سردوشیدار از سربازای آموزشی آشخوری میکشن هرکاری بود از ما انجام دادن، انگاری خودشون غذا نمیخوردن که فقط ما باید دیگ میشستیم و محوطه رو نظافت میکردیم خیلی راحت تَرک پُست میکردن اما به محض برگشتن ما تحدید میکردن به صورت جلسه کردن برجک ۹ پاسدارخانه ۳ بودم و خیلی بد گذشت خود پاسدارای سردوشیدار بصورت روزبرگ هستن (۱ روز پاسداری، ۱ روز استراحت) ولی ما فوراً باید برگردیم به کلاسها یکشنبه پاسدار بودم، تا چهارشنبه فیکس نشدم! بدتر از همه افسرنگهبان شدن فرماندهٔ گردان خودمون بود که رئیس پاسدارخانه و بقیه یه عالمه هشدار دادن سختگیره و فلانه تا شب منتظرش بودیم و تنها یکبار اومد سرکشی کرد و رفت! اینجا هرچیزی بهمون میگن یجور خالیبندی از آب درمیاد نمیدونم چرا واقعا via WordPress https://ehsanchhry.wordpress.com/2018/02/08/%d8%a8%d8%b1%d8%ac%da%a9-%db%b9/ Comments are closed.
|
سئوehsaider.ir Archives
March 2020
|